همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور
همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور

چه باید کرد؟

خدایا! چه باید کرد؟!!

سر بالا می گیرم، زنان و دخترانی را می بینم که بی حجابی وقار بیشتری از این حجاب به آنها می دهد! موی برهنه شان از هر طرف روسری بیرون زده است و مانند دم اسب از پشت عیان است!

سر را به میانه می آورم! دستهایی که اپی لیدی کشیده و براقند!!! آستینهای کوتاه که گاهی تا بالای آرنج هم می رسند! حیا می کنم!

سرم را پایین می اندازم! پاهای برهنه ای را می بینم که نور چراغ در آن انعکاس یافته است!! به غیر از اپی لیدی دیگر با این پا چه کرده که این همه براق شده و نور در آن هویداست!! آخر پاچه های شلوار چرا این همه کوتاه شده!!!!

دیوانه می شوم! نمی دانم به کجا نگاه کنم!

با یکی از همین ها هم صحبت می شوم!

می گوید: چشمت را درویش کن!!! و دلت را صاف!!!

می گویم: چگونه چشمم را درویش کنم، در حالیکه هر طرف، اینها را می بینم! چگونه دلم را صاف کنم، در حالیکه مَردم و مردانگی در من وجود دارد!! مگر می توانم مرد بودنم را فراموش کنم؟

می گوید: تو انسان نیستی! حیوانی هستی که زنان را به چشم شهوت می نگری!!!

می گویم: شاید هم شما زن و یا حتی انسان نیستی! چرا که فقط حیوانات هستند که خود را نمی پوشانند و برهنه می آیند!!!

می گوید: فقط شما مردان بوالهوس و خودخواه هستید که زنان را مجبور می کنید حجاب داشته باشند!!

می گویم: همه مردان بدون استثنا اینگونه اند! با این تفاوت که برخی شهامت اعتراف را همچون من دارند و درخواست حجاب می کنند و عده ای هم برای آنکه دل ابلهی چون تو را به دست آورند و از تو بهره ببرند، بدون آنکه خودت بفهمی و در دام شیطان صفتش اسیر شوی، هم نوا با تو می شوند!

می گوید: چگونه است که من می توانم و تو نمی توانی؟

می گویم: تفاوتش در همین است! مگر من از تو می پرسم که چرا تو می توانی شهوتت را کنترل کنی؟! مگر از تو می پرسم که چگونه است که حتی با دیدن همسرت هم شاید مایل نباشی و اگر اصرار او نباشد، بی خیال همه چیزی؟

می گوید: آیا مسئولیت تو با من است؟

می گویم: مسئولیت با هر دو ماست! وقتی تو رعایت نکنی، چگونه من رعایت کنم؟!

دیگران چه می گویند؟