همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور
همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور

آزادی بیان

بارها شده است که عده ای گفته اند که آزادی بیان در این مملکت نیست! بماند که معلوم نیست این همه توهین و دهان جر دادن نسبت به دیگران از کجا آمده است!

از سران مملکتی گرفته تا بازیگر و خوانننده و ورزشکار، همگی مورد لطف و عنایت مردم بدون آزادی بیان قرار گرفته است؛ تا جاییکه بخاطر قرعه کشی مسابقات جام جهانی گذشته، مجری بخت برگشته ی تلویزیون خارجی  تا لیونل مسی بیچاره را هم از این عنایت ها بی بهره نگذاشتیم! کار به جایی کشید که چندی پیش ی مدل اینستاگرامی هم صدایش در آمد!

اما این دو روزه حملات و توهین ها به حسام نواب صفوی آنقدر زیاد شد که این بازیگر توهین کنندگان را تهدید به شکایت در دادگاه کرد!

این رسم زمانه ما ایرانیان شده که هر جا کسی را یافتیم که عقایدش برخلاف او بود، وی را متحجر، چاپلوس (کلمه بی ادبی را خجالت کشیدم بنویسم)، عوضی، نان به نرخ روز خور و .... بنامیم! بدون آنکه  کمی تفکر کنیم که شاید برخی عقایدشان جدا از هر چیزی  واقعاً اینگونه است!

آن وقت مدعی نبود آزادی بیان هستیم؛ حال آنکه چگونگی استفاده از بیان را بلد نیستیم.

با این اوصاف که جرأت شنیدن و دیدن مخالف را نداریم، می خواهیم آزادی بیشتری را داشته باشیم تا جامعه را بیشتر دچار بحران کنیم!

آیا براستی در جامعه ای که هر چند درصدش مهم نیست، به دنبال جمهوری غیر اسلامی است تا همه احزاب و جناح ها و گروهها بدون مرجعیت شورای نگهبان در آن شرکت کنند، همین جامعه است؟! این افراد نشان دادند که حرفهایشان تو خالی و پوچ است! مشتی حرف که ارزش شنیدن هم برای آن نیست!


شما را بخدا دیگر از آزادی بیان حرف نزنید! حالم از دروغ شما بهم خورد!

منتظر کامنت های پر از مهرتان هستم که خانواده و ایل و تبار را مورد لطف قرار می دهید و آزادی بیان مرا مورد احترام!!

دور جدید تحریم ها در راه است!!

چه خوش مان بیاید و چه خوش مان نیاید، دور جدید تحریم ها در راه است!

آقای روحانی!

آقای ظریف!

رو دست خوردید! تحریم ها بنام قطعنامه های شورای امنیت علیه سلاح های موشکی ما، باز خواهند گشت!! حتی آنهایی که قرار بود برداشته شوند، غالباً برداشته نشده اند تا شکل تحریم ها حفظ شوند!!

از این بدتر آن است که به بهانه برجام، خط مقاومت هم مورد هجوم قرار گرفته است! دیروز سوریه را مورد هجوم قرار دادند؛ یمن موردتجاوز قرار گرفت؛ امروز هم حزب الله لبنان تروریست شده؛ از همه خنده دارتر اینکه الحشد الشعبی (بسیج مردمی عراق) که تحت نظارت دولت عراق است، به بهانه ی نفوذ ایران تروریست شناخته شدند!! آن هم از سوی چند کشور عربی بی در و پیکر، تروریست شناخته شده است!!

راستی! آقای روحانی!
اگر تحریم ها به بهانه ی تسلیحات موشکی باز گردد، برنامه پسابرجام شما، رفع تحریم های موشکی است؟ فکر نمی کنید که برای حل مشکل تحریم ها، بهتر است که دست دزدان را اول از دولت کوتاه کنید؟ بهتر نیست که برنامه ی اول شما، روشن کردن برنامه کرسنت باشد؟ این همه ضرر و زیان را چرا بخاطر یک نفر پرداخت کردیم؟

راستی! آقای روحانی!
ماجرای دکل نفتی به کجا کشید؟! می گفتند که به دولت احمدی نژاد برمی گردد، اما بعدها مشخص شد که دست بعضی از دوستان در کار بوده و احمدی نژاد روحش هم از این ماجرا بی خبر بوده است!

آقای روحانی!

لپ کلام: دست دزدان را از دولت تان قطع کنید، نیازی به رفع تحریم ها نداریم! منابع مان، درآمدهای داخل کشورمان، همه چیزهایمان اگر به یغما نرود، کشور را به بهترین نحو ممکن اداره می کند!

مزخرفترین جوک تاریخ

همیشه سعی کرده ام که محکمترین و قویترین دلیل عقلی را برای حرف هایم ارائه کنم. شاید ضعیف بوده باشند، اما پشت حرفهایم، حتماً دلیلی منطقی داشته ام!

اکنون هم از خواننده گرامی انتظار دارم که این پست را کامل بخواند! بعد نظر ارائه دهد.

با این حساب، اجازه بدهید زرشک طلایی را به مزخرفترین جوک تاریخ اهدا کنم: کمپین تحریم باعث نخریدن خودرو شده است!!!!

اما چرا کمپین تحریم را مزخرفترین جوک تاریخ دانستیم؟! آیا قصد مقابله با آن را داریم؟!

بارها گفته ایم که کمپین تحریم برای برخی کالاهای گرانقیمت یا بی کیفیت به راه بیاندازیم! حقیر هم یکبار پیشنهاد کردم که از خرید گوشت و مرغ تا زمان بازگشت آن به قیمت واقعی، خودداری کنیم؛ که پاسخ عده ای این بود: بجای گوشت زهرمار بخوریم؟!!!!

اگر به یاد داشته باشید سال گذشته در همین ایام بود که اعلام شد در لبنیات روغن پالم وجود دارد! کمپینی در فضاهای مجازی راه افتاد و لینیات را از تاریخ 25 لغایت 28 شهریور تحریم کردند! اما جالبترین نکته این بود که در همین سه روز، فروش لبنیات به بالاترین حد خود رسید!!!! و هیچ کارخانه ی لبنیاتی هم اعتراض نداشت!!!

پس به واقع ما مخالفتی با کمپین تحریم نداریم! بلکه آن را مفید هم می دانیم؛ لیک معتقدیم که متأسفانه مردم به کمپین ها اعتنایی نمی کنند!!

اما چگونه شد که اینبار کمپین تحریم را پیروز مقابله با کارخانجات خودروسازی دیدیم؟!

در حقیقت این کمپین و درک ملت نبود که به نخریدن انجامید! بلکه عوامل دیگری در این ماجرا دست دارند که بطور ناخودآگاه باعث نخریدن خودرو شدند!

در اینجا سعی می کنیم که به برخی از عوامل اشاره کنیم:

1- کمبود نقدینگی: هم اکنون سرمایه های زیادی در بازار وجود ندارد! اگر بازار خرید خودروی صفر را به کمپین ربط دهیم، بازار مسکن و زمین چرا دچار رکود شده؟ بازار البسه چرا دچار رکود شده؟ و الباقی بازارها؟!

2- مسکن مهر: بلای خانمان سوز بازارهای داخلی، چه خودرو و چه دیگر بازارها، به کشش سرمایه ها به طرف مسکن مهر است! تحویل ناگهانی و یکباره مسکن های بی کیفیت مهر، وام های بلند مدت و نبود خریدار برای صاحبان مسکن مهر، همگی باعث شده که سرمایه های موجود به این سمت و سو کشش پیدا کند و سرمایه ها بطور راکد و بصورت ملک آن هم برای بسیاری بصورت اقساطی در آید!

3- قیمت بسیار پایین خودروی اسقاطی: در حالی دولت خودروهای  تولید شده تا سال 1384 را اسقاطی دانست، که قیمت خودروی اسقاطی را دومیلیون و هشتصد هزار تومان اعلام کرده است! پر واضح است که دارندگان خودروهای مدل پایین حاضر به تحویل و فروش خودروی خود به این قیمت نیستند! بعنوان مثال با یکی ازدارندگان پیکان مدل پایین صحبت می کردم، می گفت روزانه با همین ماشین 50هزار تومان درآمد کسب می کنم و حداقل اقساط خودروی صفر را ندارم! خالص در سه ماه همان 2/800/000 تومان را به دست خواهم آورد و ماههای بعد هم مال خودم! این تفاوت قیمت، باعث شده که خریدار از خرید خودروی صفر و جایگزینی با خودروی فرسوده خودداری کند!

4- قیمت بالا، شرایط نامناسب: خودروسازان، انتظار دارند که خودروی کیفیت پایین خود را به صورت نقدی با تحویل چند ماهه به مشتری واگذار کنند و مشتریان نیز با کلی تشکر و التماس از نمایندگی فروش خارج شوند! شرایط اقساطی جدید نیز مورد رضایت نیست!  مثلاً برای خرید یک پراید صفر 20 میلیونی، باید نیمی از آن را نقد و الباقی با اقساط 36 ماهه و سالیانه 25% سود به بالا اقدام کنید! در حالیکه شرایط عقلانی این است که در شرایط فعلی خودرو صفر با 2 میلیون تومان پیش پرداخت و سود سالیانه 10% و در اقساط 60 ماهه واگذار شود! فروش و سود خودروسازان در فروش خودروهای صفر نیست! بلکه در فروش قطعات خودرو است! اما خودروسازان، اصرار دارند که سود خود را از فروش خودروی صفر بدست آورند!

در انتها اگر شرایط به همین منوال پیش برود، حتی اگر قیمت خودرو کاهش پیدا کند، با توجه به کمبود نقدینگی در بازار، شرایط فروش نامناسب، و در شرایطی که کمپین تحریم هم وجود نداشته باشد و یا مدتی دیگر، کمپین هم به التماس و صرافت برای خرید خودرو بیافتد، باز هم باید مدتها صبر کرد تا مردم قدرت خرید خودروی صفر را پیدا کنند!

بیشترین مشتریان خودروسازان، سرمایه داران و نمایشگاه داران بودند؛ که با شرایط مشابه یا حتی بهتر از خودروسازان، خودرو را بصورت اقساطی به مشتریان تحویل می دادند؛ آنها هم بخاطر کمبود نقدینگی مردم، می دانند که حتی خرید خودرو با خواب سرمایه روبرو خواهد شد، در نتیجه اقدام به خرید نخواهند کرد!

پاسخی به خانم سیمین دانشور

خانم سیمین دانشور در متنی سعی نموده که به اسلام حمله کند و خود رادر زمره ی روشنفکران امروزی بگذارد! منتهاه آنقدر متنش سبک و فارغ از اندیشه بود که جای تأسف برای ما به جا گذاشت!

قصد نداشتیم که پاسخ این خانم را بیان کنیم! اما وقتی دیدیم که عده ای به این متن به دیده ی مطلب مرجع می نگرند، به زبا ساده ی خودما، جوابی را برای این خانم مهیا کردیم!

بنابراین ابتدا به رسم امانت داری، مطلب خانم دنشور را بیان می کنیمو سپس پاسخ می دهیم:

ادامه مطلب ...

به بهانه مرتضی پاشایی

جمعه گذشته، مرتضی پاشایی خواننده ی جوان و خوشنام و خوش صدای ایران درگذشت.

غالباً چون در این وبلاگ، خبری درج نمی کنم، از جمعه گذشته، تاکنون، حرفی نزدم! چرا که کلیه سایتهای خبری به این خبر پرداختند.

اما اجازه دهید که قبل از هر چیز عرض تسلیت داشته باشم اول به خانواده محترم مرحوم مرتضی پاشایی و سپس دوست عزیزم، شاهین دلیوند که از دوستان خوب و مدیررسانه ای مرتضی پاشایی بود.

امروز شاهین را دیدم که متأسفانه دو روز بعد از درگذشت مرتضی پاشایی، که همیشه همراه او بود و در غالب کنسرتها، کارهای رسانه ای او را انجام می داد، در غم از دست دادن مادربزرگ عزیزش بود.

لحظاتی را با او به گفتگو نشستم. گفتگویی که نه خبری بود و نه مصاحبه!

گفتگویی دوستانه! که نتوانست بیش از چند کلمه سخن بگوید.

دلی پر داشت؛ همانطور که خانواده مرحوم پاشایی دلی پرخون داشتند! همانطور که حمید برج، نوشته ای را ارایه کرد که حاکی از گلایه هایی بود که باید می شد!

شاهین از شکایت از رسانه های زرد خبر داد!

و خبری مشابه که در این چند روزه نیز از سوی خانواده ی مرحوم پاشایی بیان شده که قرار است از سوی آنان هم شکایتی صورت گیرد! حال، راست و دروغش به پای راوی!

اما شایعه این شکایتها، به چه دلیل است؟!

آیا غیر از این است که از نام پرآوازه ی مرتضی پاشایی سوء استفاده شده و بسیاری برای خود «جلب توجه» خریده اند؟!
این چه رسمی است که عده ای برای خالی کردن عقده های روانی خود، تجمعات گوناگونی را در شهرهای مختلف برگزار می کنند و بدون اینکه توجه داشته باشند، روح تازه درگذشته نیازمند آرامش است و این آرامش با برگزاری یک برنامه ساده و قرائت فاتحه در مسجد امکان پذیر است، از مردم سلب آسایش می کنند و خیابانها و میدانهای مختلف شهری را مسدود می کنند و جلوی کسب و کار مردم را می گیرند؟!

می دانم که بعد از این مطلب، همان دسته روانی، حملات شیرینی را به نویسنده ی این مطلب هم خواهند داشت!

اما به یاد داشته باشند، که بهترین پاسخ را پدر مرحوم مرتضی پاشایی داد که برای فرزند خوشنام و خوش آوازه اش، روضه ی حضرت علی اکبر(ع) را خواند.

سفر به مشهد4

تا آمدیم حرکت کنیم، ساعت 11ظهر شد!
با مهدی مسئول سوئیت خداحافظی کردم! دعوتش کردم که حتما با خانواده به رشت بیاید! اظهار امیدواری کرد که حتما به پیش ما خواهد آمد!
وسائل را در ماشین گذاشتم و تسویه حساب کردم و راه بازگشت را در پیش گرفتم.
آرام آرام از شهر خارج شدم! بماند که مسیر خروج را اول اشتباهی رفتم! یعنی داخل شهر کمی مشغول شدم! اما پس از آن بود که راه را یافتم! دل کندن چقدر سخت است! اما ناگزیری که از مشهد دل بکنی! باید برای جهاد در راه خدا آماده شوی! منظورم تأمین معاش خانواده است! حالا دیگر خیابانهای بیرون شهر و مسیر بیشتر به چشم می آید! یکی دو روستای کوچک و شهرکهای صنعتی و بعد بیابان! قوچان برای صرف ناهار و استراحت توقف کردیم! نمی دانم، چون از کمربندی ها رد می شدیم، اینقدر شهرها معمولی به نظر می رسید، یا اینکه واقعاً شهرها معمولی و پیشرفت نکرده بودند!
پس از استراحتی یک ساعته، دوباره راه افتادیم! بجنورد! مرکز استان خراسان شمالی! اولین سرعت گیر ورودی به شهر، بلبرینگ چرخ عقب خرد شد! باور کردنی نبود! خدای مهربان، به حرمت مهمان بودن آقایم علی بن موسی الرضا(ع) هوایمان را داشت! می توانست این بلبرینگ در سرعت بالا یا در بیابان خرد شود! اما ورودی شهر که همه اش دویست متر با تعمیرگاه فاصله داشت!
4بعدازظهر تا 7 غروب! سه ساعتی طول کشید تا تعمیر تمام شد! تعمیرکار که از مقصدمان با خبر شده بود، گفت شب از بلوچ آباد رد نشو! شبانه به ماشینها، سنگ می اندازند و مال و اموالشان را به سرقت می برند! همین گفتار باعث شد که جانب عقل را بگیرم و البته 12ساعت هم در سفرمان، تأخیر داشته باشیم! خوب بود که در ماشین تلویزیون داشتم! وگرنه تا نیمه شب، باید خودم را می خوردم! فینال جام باشگاههای اروپا! رئال مادرید-آتلتیکو! بازی را تا پایان 90دقیقه نگاه کردم و وقتهای اضافه را بی خیال شدم!
7صبح راه افتادیم! دیگر اعصاب وسط جاده را نداشتم! یک سره از آشخانه، جنگل های گلستان عبور کردیم و وارد استان گلستان شدیم! گالیکش، مینو دشت،علی آباد، گرگان! مسیر بازگشت گرگان همان زیبایی ها را داشت! جالب بود که روستاهای نزدیک هم پسوندهای مشترک داشتند!
با سرعت به سمت رشت راه افتادم! دیگر توقف نداشتم! فقط شهرسازی و آبادانی و ... را در راه می دیدم!
10شب بود که رسیدیم به رشت! رطوبت هوا، داشت خفه مان می کرد! رسیده و نرسیده، کولرگازی را روشن کردم! نفسی تازه کردم و خوابیدم!
این سفر تمام شد! خدا بخواهد تا سال دیگر!
چند روز عصرها، غم داشتم! یادم می آمد که همین وقتها، هر روز پابوس آقا می رفتیم! چقدر دلگیر!
تازه فهمیدم که چرا جمعه ها دلگیر است! زمین و زمان می فهمد که مولایش، صاحب عصر(عج) یعنی چه؟!