همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور
همنوایی

همنوایی

وبلاگ شخصی رضا بلبل پور

چرا ساعت 4 بعدازظهر؟!

مسابقات فوتبال در اکثر کشورهای جهان، در ساعات آخرین شب برگزار می شود.

کشورهای جهان سوم به دلایلی که ذکر خواهیم کرد، در بعدازظهر و قبل از غروب آفتاب بازهای خود را برگزار می کنند.

اما در ایران که ادعا داریم که فوتبال و اقتصاد آن رو به پیشرفت است، همچنان همچون کشورهای جهان سوم، در ساعات قبل از غروب آفتاب این بازیها برگزار می گردد.

اما برگزاری مسابقات در ساعات پایانی روز و میانه های روز چه تفاوتهایی دارد؟

هنگامی که یک کشور، صاحب اقتصاد قدرتمندی است و میتواند از برخی از امکانات، همچون برق استفاده نماید، و می داند که بازیهای فوتبال در این کشورها با تماشاگرانی پرشور برگزار می شود، بازیها را در ساعات پایانی شب برگزار می کند. این مسئله باعث می شود که اولاً حجم ترافیک در ساعات پایانی شب، به حداقل ممکن برسد، فرض بفرمایید که پس از پایان یک بازی، 15000نفر از یک استادیوم بیرون بیایند و در میانه شهری قرار گیرند که ساعت 5بعدازظهر، موقعیت کاری آنهاست. ترافیک روی ترافیک و چه اصطلاک و هزینه هایی این شهر باید بپردازد؛ از مصرف سوخت و اصطلاک خودرو گرفته تا .... . ثانیاً آرامش همشهریان به هم ریخته و مشکلات روانی برای همه ایجاد می کند. ثالثاً خود تماشاگران فوتبال، پس از برگزاری مسابقه در ساعات میانی روز، با مشکل هیجانات درونی که از درون استادیوم با خود به بیرون آورده اند، روبرو هستند و این مشکل را تا ساعات پایانی شب نیز به همراه دارند. در حالیکه برگزاری یک بازی فوتبال، در ساعات پایانی شب، باعث می گردد که یک تماشاگر، پس از پایان بازی، به منزل رفته و استراحت کند و این هیجانات کاذب بر روی وی تأثیر منفی نگذارد.

اما ایران ما:

جای سؤال اینجاست که وقتی یک دیدار می تواند در ساعات پایانی شب برگزار شود، چه اصراری است که آن را در روز برگزار نماییم؟ مگر نه آنکه مدعی هستیم که اقتصاد ما در حال توسعه است و مشکل کمبود برق نداریم؟ پس باید علت را در جایی دیگر جستجو کنیم!!

غالباً شورای تأمین استانها، با بررسی شرایط کلی شهر و استان، ساعات برگزاری دیدارها را اعلام می کنند؛ و چنانکه از شواهد پیداست، بخاطر شورشهای احتمالی برخی از عوامل خودفروخته، این بازیها در روز برگزار می شود که بتوان آن را کنترل کرد. چون به طور کلی ما مشکلی با برگزاری دیدارها در ساعات پایانی شب نداریم. کما اینکه توان برگزاری این دیدارها در ساعات پایانی شب، در ماه مبارک رمضان، دیده شده است.

حال سؤال ما این است که آیا کنترل جمعت هوادار فوتبال در ساعات پایانی شب که غالب مردم در استراحت به سر می برند، راحت تر است یا در ساعات میانی روز که همه در خیابانها در حال تردد هستند!

چند کلام اقتصادی با همه۲

در مباحث اقتصادی، همیشه نگاه ما به دولت است. اینکه دولت در مباحث اقتصادی می تواند مقصر باشد، و حتماً نیز مقصر می شود، حرفی نیست! اما در این مواقع دولت چند درصد مقصر است و خود ملت چند درصد؟!!!

هر گاه صحبت از تقصیر خودمان می کنیم، بسیاری به شخصیتشان بر می خورد! انگار که آنان هیچ ایرادی نداشته و ندارند! بزرگی می گفت: «هر گاه دستت را به نشانه طرف مقابل می گیری و می گویی تو مقصری، به یاد داشته باش که سه انگشت شما به طرف خودتان است!» پس مطمئناً خودمان بیشتر مقصریم!

حکایت عجیبی است در میان مردم ما!!! وقتی اعلام می کنند که جنسی در حال گران شدن است، به ناگاه هجوم آورده و آنچه در بازار هست و نیست را به یغما می برند!

یادش بخیر! آن زمانی که بنزین سالیانه 10درصد گران می شد، شب عید یک سال به پدر گفتم که برو تو هم بنزین باک خودروی خود را پر کن! جمله ی جالبی را بیان کرد! «امشب بنزین با نرخ قبلی زدم، فردا چه؟! واقعاً با این صفهای شلوغ، ارزش آن را دارد که این همه مدت در صف بمانم و هم خود را آزار دهم و هم ماشین را به خرج بی خود بیاندازم؟!!» راست می گفت؛ فردا چه؟ این صفهای طولانی، اصطلاک ماشین را بیشتر می کرد و اگر 1000تومان بنزین ارزانتر می زد، باید 2000تومان هزینه اصطلاک می داد!

قانون عرضه و تقاضا را غالباً می دانیم چیست! برای یادآوری عرض می کنم که این قانون اقتصادی می گوید: «هرگاه عرضه کالا زیاد و تقاضا (فروش آن) کم گردد، ارزانی به وجود می آید و هر گاه عرضه کالا کم و تقاضا زیاد شود، گرانی به وجود می آید.»

به یاد بیاورید زمانی که دولت اعلام نمود که قصد دارد یارانه ی پودر رختشویی (تاید) را حذف کند! معلوم بود که و اعلام نیز شد که قیمت 250تومان در هر بسته، به 400تومان افزایش خواهد یافت! اما به ناگاه در بازار چرخش دیگری اتفاق افتاد! ملت با هجوم به سوپرمارکت ها، هر چه پودر رختشویی یافتند، خریدند! بازار از پودر رختشویی خالی شد و قیمت آن تا 700تومان افزایش یافت! تا بازار به حالت تعادل بازگشت، چند ماهی گذشت و چون مردم خرید مدتهای خود را در مورد پودر رختشویی، انجام داده بودند، تقاضا هم کم شده بود، ارزانی اندکی در این محصول صورت گرفت! اما هیچگاه این محصول قیمت 400تومان اعلامی دولت را دیگر ندید! بلکه پس از چند ماه، به قیمت 450تومان بازگشت و ادامه ماجرا که خودتان خبر دارید....

همین مدتی پیش بود که کارخانجات لبنی، اقدام به عرضه شیر یارانه ای به مبلغ 650تومان کردند! در آن مقطع، برخی از مغازه داران با یک حرکت هماهنگ و البته بدون طراحی از قبل، خرید شیر خود را از ترس کاهش فروش، تقلیل دادند. همین امر باعث شد که تا مدتی اندک، دوباره قیمت شیر به 350تومان کاهش یابد!

هم اکنون در بازار گوشت هم چنین اتفاقی در حال رخ دادن است! خرید گوشت توسط عامه مردم به علت گرانی، کم شده است! قصابی ها ناچار به کاهش قیمت گوشت خود شده اند تا بتوانند از پس هزینه ها بر بیایند! جالب است که قیمت چیزی در حدود 3000 تومان هم کاهش پیدا کرد! در حالیکه نه از طرف دولت فشاری وارد شد و نه واردات گوشت داشتیم! بلکه خود مردم باعث ارزانی آن شدند!

اکنون خوب است که هر از گاهی، مردم دست به چنین اقداماتی بزنند! خرید یک کالای خوراکی را تحریم کنند تا قیمت آن کاهش یابد! با چنین طرز تفکری راهی برای برخی از سودجویان و محتکرین نخواهد ماند، جز آنکه کالا را به اندازه ی کافی و با نرخ مناسب به بازار عرضه کنند.

آیا کسی هست که هماهنگ کننده این امر باشد و هر از گاهی کالایی را اعلام و مردم هم پیروی کنند؟!

چند کلام اقتصادی با همه1

هدفمندی یارانه ها، طرحی بود که هم دل شیر می خواست و هم برنامه ریزی صحیح!

دل شیر را که الحمدالله دولت فخیمه داشتند، منتها مثل اینکه برنامه ریزی صحیحی انجام نشد!! چرا که قیمتها پس از گذشت بیش از 6ماه،‌ همچنان سیر صعودی خود را طی می کند و تنها قشر آسیب پذیر جامعه است که هنوز نتوانسته خود را در این میان بازیابد!

واریزی مبلغ یارانه ها، به حسابهای شخصی، همچنان دچار اشکالات مختلفی است، به طوری که هنوز عده ای نتوانسته اند به رغم ثبت نام جهت دریافت مبلغ یارانه ها، مبالغ خود را دریافت نمایند.

اما این اشکالات به طور قطع به یقین تا مدتی دیگر رفع خواهد شد، اما مشکلی به جا خواهد ماند که از ابتدا وجود داشته است و هنوز نیز پابرجاست!

این که مبالغ یارانه ها به حساب افراد یا سرپرست خانوار واریز شود، کاری صحیح است، اما موضوع اینجاست که خانواری که سرپرستشان معتاد است و یا افراد معتاد، در این برنامه ریزی چه جایگاهی دارند؟ مسلم بدانید که با افراد معمولی و قشر زحمت کش جامعه برابر دانسته شده اند! و مشکل نیز همین جاست!!

به خوبی می دانیم که این مبالغ واریزی، جهت استفاده بهینه در مصرف سرانه آب و برق و گاز  و بطور کل سوخت می باشد. اما یک معتاد را فرض کنید که برای رفع مشکل خماریش، پول بی زبان را به جیب توزیع کنندگان مواد مخدر واریز کند! کسی که تا همین دیروز از خماری و بی موادی در حال مرگ بود!! اکنون با استفاده از سرمایه ملی، به سودرسانی به فروشندگان مواد مخدر و خروج ارز از کشور کمک می کند!

همیشه گفته ایم که انتقاد به همراه پیشنهاد؛ اما واقعیت این است که این بار ما هیچ پیشنهادی نداریم!! مشکل را خود دولت به هر طریقی که می داند، باید حل نماید.

البته در برخی جاها گفته اند که خانواده ها مسئولین را مطلع کنند!!! اما سؤال اینجاست که خانواده ای که از فرد معتاد می هراسند، و یا در برخی از مواقع اصلاً می خواهند با دادن مبلغی، برای ساعتی از شرشان خلاص شوند، آیا می توان به آنها اعتماد کرد؟!!

حقه های قدیمی

امروز صبح با یکی از دوستانم که در فیس بوک فعالیت دارد، برای گشتی در شهر، بیرون رفتیم. در لابلای سخنان این دوست، مناظره ای ساده با یک جوان 18 ساله از فرقه انحرافی و ضاله بهایی بیان شد. می گفت که که این بهایی، مرا به یاهو مسنجر راهنمایی کرد و در آنجا سخن را آغاز کرد.

نقل قول این بهایی: «ما از ابتدا بهایی نبودیم. پدربزرگم یک روحانی و از شاگردان امام خمینی بود!!!!، اما پدرم بعدها در سن 37 سالگی متوجه شد که بهاییت کاملتر و بهتر از اسلام است!!! به همین خاطر بهایی شد. من تا مدتها مذهبم!!! را پنهان می کردم، اما زمانی که آشکار کردم، از ادامه تحصیل من جلوگیری شد و تحت فشار شدیدی من و خانواده ام قرار گرفتیم!!!....»

دروغ پشت دروغ!! چرا این جماعت این همه تلاش دارند که مظلوم نمایی کنند، بر ما پوشیده است. اما می خواهیم که همین چند خطی را که از وی نقل کردیم، یک بررسی کوتاه کنیم تا به دروغهای وی و همکشانشان پی ببریم:
1- هر وقت پای مناظره با یکی از غیر شیعیان باز می شود، اولین جمله ای که می گویند این است که ما قبلاً شیعه و مسلمان بودیم!!! سالهاست که در همین اینترنت و حتی در دنیای خارج از این جهان مجازی، مناظره با اهل تسنن و وهابیون دارم. آنها هم همین جملات، اولین جملاتشان است! در یکی از تالارهای گفتمان وهابی، مراجعه به معارفه اعضا داشتم، دیدم 15 نفر!!! برای معرفی خودشان از همین جمله تکراری «من قبلاً شیعه بودم» استفاده کردند. اتفاقاً بعدها با یکی از آنان طرح رفاقتم بیشتر شد و خیلی مؤدبانه با هم بحث می کردیم. یک بار به او گفتم که تو خوب مناظره می کنی! هرچند در جاهایی اطلاعاتت آنقدر ناقص است که زود زمین می خوری و هر چند هم اطلاعاتت را در این زمینه کامل کنی، باز هم بخاطر اشتباهات بزرگان اهل سنت ره به جایی نمی بری، اما بحث من اینجا این است که چرا بعضی وقتها دست به دروغ می بری؟! با تعجب پرسید: کدام دروغ؟ راهنماییش کردم به پست معارفه اعضاء، اما طرف اصلاً یادش نمی آمد!! وقتی لینک دادم، تازه متوجه شد و پاسخ سر بالا داد! چندی پیش هم به یک سایت مناظره اسلام و مسیحیت سر زدم، اتفاقاً در میان مناظره کنندگان، یک خانمی که ادعا داشت که مسیحی شده، میگفت قبلاً مسلمان بوده و بخاطر اینکه اسلام را دین خشونت دیده به مسیحیت تغییر دین داده!‌ جالبتر اینکه برای مثالش القاعده و عربستان را مثال زد!!!! در حالیکه ما شیعیان اصلاً این دو مثال را قابل قبول نمی دانیم، چرا که شیعه، بر پایه احادیث موجود از اهل بیت، اصلاً این دو گروه را مسلمان نمی داند. از طرفی حتی بنده خدا نمی دانست که در برابر هر کلمه عذاب و به قول خودش خشونت، یک کلمه محبت در اسلام قرار دارد؛ و جالبتر اینکه نمی دانست حتی قرآن با نام الله که مهربان و بخشنده است شروع می شود و پس از مدتی با این همه سوتی افتضاح غیبش زد!!!

2- نمی دانم جدیداً چرا مد شده که هر کس می خواهد ادعا کند که قبلاً مسلمان بوده، اولین حرفش این است که قبلاً طلبه بوده و از شاگردان یا آیت الله بهجت، یا امام خمینی و یا آیت الله وحید خراسانی!!! انگار در عالم فقط همین چند نفر را می شناسند. جالب است که غیر از راوی مطلب بالا که یکی بهایی است، اهل تسنن هم ادعا کرده بودند که مرتضی رادمهر، یک پزشک طلبه و شاگرد آیت الله وحید خراسانی بوده است!!! که سنی شده است. اما ما هر چه بیشتر در مورد این پزشک طلبه!!! جستجو کردیم، حتی نتوانستیم، قبر این مردک را پیدا کنیم!!! حالا جعلیاتش که بماند. این جوجه بهایی هم که جای خود دارد.

3- بهاییت مدتهاست که مدعی فشار دولت و حکومت جمهوری اسلامی بر آنان است. منتها موقع مثال، با پراکنده گویی، قصد تشویش دارند. نگاهی به همین بالا بیاندازید! حتی زمانی که این دروغ شاخدار را می گویند، حواسشان نیست که اسامی خودشان با مسلمانان و ایرانیان برابری می کند. ناگفته نماند که آنان پیامبر مکرم خاتم را قبول دارند. منتها حضرت را آخرین فرستاده نمی دانند! در یک جایی اعتقاد دارند که هر 500 سال انسان نیاز دارد به پیامبری که از سوی خدا برایش فرستاده شود، و در جای دیگر اعتقاد دارند که بعد از بهاالله!! 2500 سال طول خواهد کشید تا پیامبری جدید بیاید!!! بماند از این تناقض گویی در اعتقادات. اما این فشار از کجا و چگونه بر آنان اعمال می شود، الله اعلم!

دعاهایت

«امشب دعاهایت مرا بیمار کرده»1

از هر چه عشق و عاشقی بیزار کرده

امشب نگاهی می کنم بر خاطراتم

آن خاطراتی که مرا انکار کرده

امشب صدای قلب من در خاطراتست

آن خاطراتی که ترا اصرار کرده

وقتی که پلکی می زنم بر خاطراتم

بینم که عشقم خاطره تکرار کرده

وقتی که از هرم نگاهت جان گرفتم

دیدم دعاهایت مرا بیمار کرده


فروردین ماه 1381


1- لاادری